۸ پارت ۲۵
سلامی دبارهههههههه
ا٫ت ویو
خواب بودم که احساس خیسی رو لبام میکردم میخواستم بلند شم ولی دیدم یکی منو محکم از پشت بغل کرده که
ا٫ت: جیییییییییییییغغغغغغغففغ (ازین بنفشا🤣)
جیمین: ها ها چیشده؟؟؟ (خواب آلو)
ا٫ت: جیمین تو اینجا چیکار میکنی؟ (تعجب)
جیمین: هیچی دیدم امروز خسته شدی برات یکم خوراکی خردیم بخوری ولی دیدم خوابی
ا٫ت: خوب چرا بیدارم نکردی؟
جیمین: آخه بامزه خوابیده بودی (لبخند و موهای ا٫تو از رو صورتش میزنه کنار)
ا٫ت: خوب چرا بغلم کردی؟
جیمین: وای چقد سوال میپرسی مگه کم کنار همدیگه خوابیدیم
ا٫ت: باشه وای چطوری اومدی تو؟
جیمین: از پنجره
ا٫ت:😳😳😳😳😳😳😳😳
جیمین: خوب ولش کن من دیگه میرم
ا٫ت: چرا؟
جیمین: باید برای آلبوم جدیدم کار کنم خوب بعدا میبینمت
ا٫ت: باشه خداحافظ
(جیمین میره)
ا٫ت ویو
نمیدونم جیمین چرا اینجوری رفتار میکرد خیلی برام عجیب بود ولی خوب زیاد بهش فکر نکردم و رفتم ببنم چی برام خریده
باورم نمیشد همه خوراکیای مورد علاقم بود همشونم صورتی بود (برو حال کن همچین نویسنده ای داره👍🏻😔)
دیدم ساعت نزدیکای هفته هوا تاریک بود برای همین تصمیم گرفتم فیلم ترسناک ببینم و خوراکی بخورم همه چیزو آماده کردم
که یدفه زنگ در خورد رفتم باز کردم دیدم کوک بایه دسته گل رز صورتی پشت دره
ا٫ت: سلام (متعجب)
کوک: سلام خوبی؟ (لبخند)
ا٫ت: مرسی اینجا چیکار میکنی؟
کوک: کار بدی کردم؟😏
ا٫ت: معلومه که نه بیا تو (مهربون)
کوک: مرسی
آااا راستی بیا این گلا برای توعه
ا٫ت: مرسیییی این گل مورد علاقمه (ذوق)
کوک: خوب بله دیگه ما اینیم (خنده)
ا٫ت: 😂😂
کوک: داشتی چیکار میکردی؟
ا٫ت: میخواستم فیلم ببینم
کوک: با چه ژانری
ا٫ت: ترسناک
کوک: اوکی بیا ببینیم
کوک ویو
وقتی نشستیم که فیلم ببینیم دیدم همه خوراکیاش صورتی آخه این جوجه میخواد فیلم ترسناک ببینه😏😏😂😂
کوک: آخه تو جوجه چطور میخوای فیلم ترسناک ببینی؟😂😂😂
ا٫ت: واقعا که ناراحت شدم💔
کوک: اشکال نداره
ا٫ت: خیلی بد جنسی
کوک: حرس نخور برا پوستت ضرر داره
ا٫ت: خدایا نجاتم بدهههههه😭😭😭
کوک: ول کن بابا فیلمو بزار
ا٫ت: باشه
ا٫ت ویو
اههه همیشه حرسمو در میاره ولی خوب کاراش بامزس
فیلمو پخش کردم واقعا از چیزی که فکر میکردم ترسناک تر بود ولی کوک خیلی ریلکس داشت نگاه میکرد
انقدر ترس ناک بود که طاقت نیووردمو تو بغل کوک قایم شدم
کوک ویو
نمیدونم آخه کی از این میترسی ولی یدفه ا٫ت ترسید و تو بغلم قایم شد انقدر کوچولو بود که کلا تو بغلم گم شده بود
کوک: ....................................................................
خماری😁
اگه کام بزارین گشادی رو میزارم کنار👍🏻😔
ا٫ت ویو
خواب بودم که احساس خیسی رو لبام میکردم میخواستم بلند شم ولی دیدم یکی منو محکم از پشت بغل کرده که
ا٫ت: جیییییییییییییغغغغغغغففغ (ازین بنفشا🤣)
جیمین: ها ها چیشده؟؟؟ (خواب آلو)
ا٫ت: جیمین تو اینجا چیکار میکنی؟ (تعجب)
جیمین: هیچی دیدم امروز خسته شدی برات یکم خوراکی خردیم بخوری ولی دیدم خوابی
ا٫ت: خوب چرا بیدارم نکردی؟
جیمین: آخه بامزه خوابیده بودی (لبخند و موهای ا٫تو از رو صورتش میزنه کنار)
ا٫ت: خوب چرا بغلم کردی؟
جیمین: وای چقد سوال میپرسی مگه کم کنار همدیگه خوابیدیم
ا٫ت: باشه وای چطوری اومدی تو؟
جیمین: از پنجره
ا٫ت:😳😳😳😳😳😳😳😳
جیمین: خوب ولش کن من دیگه میرم
ا٫ت: چرا؟
جیمین: باید برای آلبوم جدیدم کار کنم خوب بعدا میبینمت
ا٫ت: باشه خداحافظ
(جیمین میره)
ا٫ت ویو
نمیدونم جیمین چرا اینجوری رفتار میکرد خیلی برام عجیب بود ولی خوب زیاد بهش فکر نکردم و رفتم ببنم چی برام خریده
باورم نمیشد همه خوراکیای مورد علاقم بود همشونم صورتی بود (برو حال کن همچین نویسنده ای داره👍🏻😔)
دیدم ساعت نزدیکای هفته هوا تاریک بود برای همین تصمیم گرفتم فیلم ترسناک ببینم و خوراکی بخورم همه چیزو آماده کردم
که یدفه زنگ در خورد رفتم باز کردم دیدم کوک بایه دسته گل رز صورتی پشت دره
ا٫ت: سلام (متعجب)
کوک: سلام خوبی؟ (لبخند)
ا٫ت: مرسی اینجا چیکار میکنی؟
کوک: کار بدی کردم؟😏
ا٫ت: معلومه که نه بیا تو (مهربون)
کوک: مرسی
آااا راستی بیا این گلا برای توعه
ا٫ت: مرسیییی این گل مورد علاقمه (ذوق)
کوک: خوب بله دیگه ما اینیم (خنده)
ا٫ت: 😂😂
کوک: داشتی چیکار میکردی؟
ا٫ت: میخواستم فیلم ببینم
کوک: با چه ژانری
ا٫ت: ترسناک
کوک: اوکی بیا ببینیم
کوک ویو
وقتی نشستیم که فیلم ببینیم دیدم همه خوراکیاش صورتی آخه این جوجه میخواد فیلم ترسناک ببینه😏😏😂😂
کوک: آخه تو جوجه چطور میخوای فیلم ترسناک ببینی؟😂😂😂
ا٫ت: واقعا که ناراحت شدم💔
کوک: اشکال نداره
ا٫ت: خیلی بد جنسی
کوک: حرس نخور برا پوستت ضرر داره
ا٫ت: خدایا نجاتم بدهههههه😭😭😭
کوک: ول کن بابا فیلمو بزار
ا٫ت: باشه
ا٫ت ویو
اههه همیشه حرسمو در میاره ولی خوب کاراش بامزس
فیلمو پخش کردم واقعا از چیزی که فکر میکردم ترسناک تر بود ولی کوک خیلی ریلکس داشت نگاه میکرد
انقدر ترس ناک بود که طاقت نیووردمو تو بغل کوک قایم شدم
کوک ویو
نمیدونم آخه کی از این میترسی ولی یدفه ا٫ت ترسید و تو بغلم قایم شد انقدر کوچولو بود که کلا تو بغلم گم شده بود
کوک: ....................................................................
خماری😁
اگه کام بزارین گشادی رو میزارم کنار👍🏻😔
- ۴.۰k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط